#ننه_سرما_پارت_47
-نمی دونم!راستش انقدر گرسنه شدم که اصلا حواسم به دستم نیست!
"هورا خندید و یه مقدار دیگه تخم مرغ گذاشت تو بشقابم"
-وای هورا جون این یکی واقعا دیگه می مونه!
هورا-عیبی نداره !میدیم پویا بخوره!
"خندیدم و به هورا نگاه کردم.بهار ور گذاشته بود رو پاش و داشت اروم اروم بهش صبحونه می داد.حامدم یه لقمه خودش می خورد و یه لقمه می گرفت و می ذاشت تو بشقاب هورا!ابراز عشق!خیلی ساده اما قوی و محکم!
نمی دونم چه احساسی بود!حسادت نبود!می دونم حسادت نبود!ارزوی این خوشبختی بود که برای خودمم می خواستم!نه از اونا برای خودم!هم برای اونا هم برای خودم!
یه لحظه متوجه شدم که پویام داره حامد رو با لبخند نگاه می کنه!بعد انگار که ازش یاد گرفته باشه روی میز جلوی منو نگاه کرد و وقتی دید جلوم نون نیست یه تیکه از نون خودش برداشت و گذاشت جلوی من و گفت"
-بخورین !خوشمزه س!نون تو ده تو شهر پیدا نمیشه!
"تا اینکارو کرد حامد و هورا زدن زیر خنده که هم پویا سرخ شد هم من!
خلاصع نیم ساعت بعد صبحونه مون رو خوردیم و تا خواستم از جام بلند شم که تو بردن ظرفا کمک کنم هورا بهار رو داد بغلم و بهش گفت"
-برو بغل خاله مونا تا من بیام!
"بازم یه احساس خوب و عالی!
پویام کمک کرد و ظرفا رو بردن تو و بعدش اومد بیرون و گفت"
-دستتون خویه؟
-اره خوب خوب شد!
"تو همین موقع بهار با اون زبون شیرینش همونطور که کلمات رو مقطع ادا می کرد گفت"
-اوخ شد؟!
"خندیدم و بهش گفتم"
-اره عزیزم اما مامان زود خوبش کرد!
-کو؟!
"دستم رو بهش نشون دادم که چشماشو بست و سرش رو تکون داد و گفت"
-زنبور بی تربیت!
"من و پویام زدیم زیر خنده"
-عزیزم زنبوره که نمی خواست منو نیش بزنه!همینجوری شد یه دفعه!
-اذیتش کردی؟!
-نه من اومدم.اونم اومد و خوردیم به هم!
-اخ!اخ!منم خوردم زمین!
-تو؟!کی؟!
-اون روز!
-الهی بمیرم!
-اوخ شدم!
-کجات؟!
"دستش رو اورد بالا و ارنجش رو نشونم داد.یه جای خیلی کوچولو مونده بود!
-اخیش!بمیرم الهی!الان خوبش می کنم!
"بعدا ارنجش رو بوسیدم که خندید و گفت"
-مامانم خوبش کرد!
-افرین به مامانت!مامانت دکتره.
"سرش رو تکون داد و گفت"
-دایی پویا رو هم خوب کرد.
"پویا خندید و گفت"
-دفعه ی قبل تیغ رفت تو دستم هورا برام درش اورد!
"دوتایی خندیدیم که یه مرتبه بهار گفت"
-دایی پویا تورو دوست داره!
"تا اینو گفت خنده رو لبم خشکید!نفسم بند اومد!فقط به بهار نگاه می کردم!اصلا نمی دونستم چی باید بگم یا چه عکس العملی نشون بدم!پویام همین جور که یه لحظه به خودش اومد و با خنده و خجالت گفت"
-بچه این حرفا چیه می زنی؟!
« بهار خیلی طبیعی ،دست کشید به موهای من و گفت»
romangram.com | @romangram_com