#ننه_سرما_پارت_138
اما نيست!
زشته!
زشته و کثيف!
خوب مي کنم سرت داد مي زنم!
مي خوام فرياد بزنم و باهات دعوا کنم!
تک و تنها فرياد بزنم و باهات دعوا کنم!
تک و تنها ولم کردي رفتي!
من مي ترسم!
من مي ترسم!
چرا اومدي؟!
چرا خواستي باهات باشم!
حالا چرا تنهام گذاشتي!
دروغگو!
دروغگو!
«داشتم گريه مي کردم و آروم باهاش دعوا مي کردم!
دو تا دست بازوهام رو گرفت!
يه آن فکر کردم برگشته!
چشمامو بستم که کامل حسش کنم!
بغلم کرد!
چشمامو باز کردم!
پويا نبود!
پدرش بود!
از فرياد هاي من برگشته بود!
چند نفر ديگه م بودن!
صداي دعوامون رو شنيده بودن!
برگشتم و به قبرش نگاه کردم!
بعدش به پدرش!
داشت گريه مي کرد!
بهش گفتم اين اولين دعوامون بود به خدا!
«همونجور که خودش گريه مي کرد اشک هاي منو پاک کرد و گفت»
_بيا بريم! باهاش دعوا نکن! تقصير اون نبود! تقصير بچه م نبود! تقصير من احمق بود ! تقصير من حمال بود که گذاشتم مادرش بهش تلفن کنه و اون حرفا رو بزنه و بچه م رو ناراحت کنه که تو جاده حالش به هم بخوره!
سر من داد بزن! با من دعوا کن! سر اون داد نزن! بچه م تنهاس غصه مي خوره! طفل معصوم هميشه غصه خورد!به خاطر مريضيش هميشه غصه خورد اما هيچ وقت ازم شکايت نکرد! هيچ وقت به روم نياورد! هيچ وقت ازم گله نکرد که چرا اين مريضي رو بهش دادم! من مريض بودم! اون طفل معصوم مرض منو داشت! ولي هيچ وقت به روم نياورد! غصه خورد اما نذاشت من بفهمم ! سر من داد بزن! با من دعوا کن!
«و من نمی دونستم با کی باید دعوا کنم و یا سر کی باید داد بزنم! از کی باید گله کنم؟! و از کی باید جواب بخوام!
دور و بر قبرش شلوغ شده بود و همه نگاهمون می کردن و با تأسف سر تکون می دادن!
دوتایی با پدرش،آروم از اونجا اومدیم بیرون و هر کدوم سوار ماشین خودمون شدیم! نمی دونم اون چه چیزی رو پشت سر گذاشت اما من تمام زندگیم رو اونجا گذاشتم و برگشتم!
و نمی دونم چه طوری راه رو طی کردم و رسیدم خونه!
لباسام رو که در آوردم موبایل زنگ زد!
سعید بود!
خیلی بهم کمک کرده بود!
وقتی جریان رو فهمیده بود بلافاصله اومد!
گفت مثل یه برادر اومدم!
و کمک کرد!
یکی از وکلا رو اون برام گرفت!
باهاش حرف زدم!
گفت هنوزم دوستم داره! حتی با یه بچه!
گفت حاضره اون بچه رو بچه ی خودش بدونه!
romangram.com | @romangram_com