#ننه_سرما_پارت_123
و هر چی دلمون بخواد!
و هر نوعی!
و وقتی گرم و سرمست دست همدیگه رو می گیریم و کنار ساحل قدم می زنیم.عشقمون بیشتر و بیشتر می شه یا اینکه ما اینطور حس می کنیم!
شاید به خاطر اینکه کسی مزاحممون نمی شه!
و شب!
فرو رفتن به یه خلسه ی رو یایی و وصف نا پذیر که فقط در لحظه ش می تونی درکش کنی و بعدش فقط می تونی درکش کنی و بعدش فقط می دونی که اسمش خلسه بوده.
و رویایی!بدون اینکه بتونی و ذهنت لذت ثانیه هاش رو تجسم کنی!
و باز فردا!
و تمام اون فرداها اومدن و رفتن و من و پویام درونشون بودیم و باهاشون رفتیم!
و چقدر زود گذشت!
و بعدش تو ایران.تو خونه ی من زندگیمون رو شروع کردیم!
همین جا!
و چقدر همین جا خوب بود!
پویا به کارش توی مدرسه ی بچه های استثنایی ادامه داد!و من تشویقش کردم.
پول نمی گرفت ولی برای هردومون ارز معنویش فوق العاده بود!
حامدم با تمام نیرو و امکانتش داشت تو دهکده برامون خونه می ساخت!
دو هفته یه بارم می رفتیم اونجا.
برای یکی دو روز.
و دوباره بر می گشتیم خونه مون!
همه چیز شیرین بود و خوب.
یه زندگی ساده اما با مفهمو زندگی!
روشن روشن بدون ابهام!
من پویا رو می شناختم و کاملا درکش می کردم!
پویا منو می شناخت و کاملا درک می کرد!
و تنها یه سایه تو روشنی زندگیمون بود!
مادرش!
که وقتی فهمید من و پویا با هم ازدواج کردیم برنگشت!
بازم به عنوان اعتراض×!
و من دچار عذاب وجدان بودم!
نه خیلی امابودم!
و دعا کردم و از خدا می خواستم که مادرش این ازدواج رو بپذیره!
چون حس کردم که پویام ناراحته!
هر هفته به مادرش تو امریکا تلفن می کردیم!
اول پویا رو پیغام گیر حرف می زد و بعدش من!
و اون جوابی نمی داد!
و باز هم اینکارو می کردیم!
به این امید که اون دل پلاستیکی با گرمای زندگی ما کمی نرم بشه!
چهار ماه بعد خونه مون اماده شد و با هزینه ی پدر پویا و زحمت حامد و هورا!
اینم کادوی عروسیمون بود!
از تهران همه چی خریدم.تمام وسایل زندگی همه م عالی.
و یه روز با سه تا کامیون به طرف دهکده حرکت کردیم.
و دهکده شد شهر من! و اون خونه خونه ی من یعنی خونه ی ما!
یه خونه ی دوبلکس خیلی خیلی خوشگل بود .وقتی لوازم رو توش چیدم دیگه ماه شد
یه باغ پر از درخت و سبزه و گل یا یه خونه ی قشنگ!
وقتی صبح پنجره هارو باز می کردم.نسیم خنک باد و بوی جادویی طبیعت همراه صدای قشنگ پرتده ها تمام خونه رو پر می کرد و من سرشار از عشق و زندگی می شدم و هر لحظه مصمم تر برای حفظش!
پویا با با موهای ژولیده و با یه لبخند از خواب بیدار شد!
romangram.com | @romangram_com