#خشم_و_سکوت_پارت_96
اندرولا این حرف را زد و بعد ایستاد لباسش را روی بازویش گذاشت و گفت :
- اول فکر کردم بهترین کار اینه که مارتینو فراموش کنم ، چون مطمئن بودم اگه برخلاف نظر برادرم روی ازدواج با اون پافشاری کنم ، امکان نداره ارثیمو تو بیست و پنج سالگی بگیرم .
بعد شانه هایش را با بی اعتنایی بالا انداخت و در حالی که حرفش را اصلاح می کرد ، ادامه داد :
- در واقع برخلاف نظر اون یا شایدم باید بگم خلاف دستورش ، چون مطمئنم لئون دستور می ده که با اون ازدواج نکنم ، پس سرمو با کارای دیگه گرم می کردم و سعی می کردم مارتینو فراموش کنم . موقعی که تو منو تو آتن دیدی با یکی دوست بودم همونی که گفتم از لباسم خوشش می یاد .
اندرولا ساکت شد ، به فکر فرو رفت و بعد با صدای ناامیدی که اصلا” با دختر با نشاط و بشاشی که تارا موقع ورود به جزیره سوار ماشینش شده بود ، شباهت نداشت و همچنین هیچ شبیه دختری که چند ساعتی را در آتن با او گذرانده بود ، نبود ، گفت :
- تمام مدتی که با دیگران بودم ، همش به مارتین فکر می کردم . تارا ، اون خیلی خوش تیپه خیلی ام مهربونه ، نه مثه پسرای ما که فقط قصد سوءاستفاده از آدمو دارن . تو این جا مردا به زناشون ام فقط به این علت علاقه دارن اما مارتین منو به خاطر چیزای دیگه ام دوست داره …
صدای اندرولا به صورت فریاد ملایمی بلند شد که به معنای عذرخواهی بود و گفت :
- وای ! من چی گفتم ! البته که لئون این طوری نیست ، اون فقط به این دید به تو نگاه نمی کنه ، اون تورو به خاطر خودت می خواد .
تارا به خشکی پاسخ داد:
- البته که این طوره .
اندرولا که از بی سیاستی خودش ناراحت شده بود ، لبش را به دندان گزید و تارا برای این که موقعیت سنگین فعلی را راحت تر کند ، گفت :
- از مارتین صحبت کن ، چند سالشه ؟
- بیست و شش سالشه ، سنش اونقدر کم نیست که لئون بتونه بگه کم عقله یا چیزایی مثه این . اون تو یه اداره کار می کنه و رئیسش از اون خیلی راضیه ، خودش امیدواره ترفیع بگیره و رئیس قسمت خودشون بشه .
- اگه تو با اون ازدواج کنی مجبور می شی دانشگاه تو ول کنی و بری انگلیس . حالا به نظر خودت این کار عاقلانه ایه ؟ حتما” درست برات مهمه ، نه ؟
اندرولا سرش را با ناامیدی به علامت تصدیق تکان داد .
- باید اعتراف کنم برام مهمه . من این حرفه رو واقعا” دوست دارم و اگه دانشگامو ول کنم به حرفه ام لطمه می خوره .
اندرولا لحظه ای مکث کرد و لبش را گزید .
- ولی با همه ی اینا من مارتینو دوست دارم و بیشتر از هر چیزی دلم می خواد باهاش ازدواج کنم .
romangram.com | @romangram_com