#خشم_و_سکوت_پارت_82

گریس کنجکاوانه به تارا نگریست و ادامه داد :

- لئون به نظر من کمی بیش از حد ریاست طلبه ، تاکیس برخلاف اون سختگیر نیست و این عامل مهمی برای داشتن یه زندگی آروم و بی دغدغه ست . هر چی من بگم اجرا می شه .

- من فکر می کردم همه ی مردای یونانی … ریاست طلبن .

- بیشترشون ریاست طلبن ولی نه تاکیس من ، چون اگه ریاست طلب بود ، من هیچ وقت باهاش ازدواج نمی کردم . من از این که همه چیز به خواسته ی خودم انجام می شه لذت می برم .

ناخودآگاه لبخند خفیفی بر لب های تارا پدیدار شد . گریس آن را دید و کمی صورتش را درهم کشید و به تارا گفت که راحت می شود افکار او را خواند ، تارا کمی سرخ شد و گریس خندید .

گریس گفت :

- اگه راستشو بخوای من هیچ وقت فکر نمی کردم لئون اصلا” ازدواج کنه ، چون تصور نمی کردم زنی وجود داشته باشه که اونقدر شجاع باشه که حریف اون بشه و بتونه از پسش بر بیاد .

- شجاع ؟

ولی فورا” به ذهن تارا رسید که بله ، یک زن باید شجاع باشد که با آدمی مثل لئون ازدواج کند . تارا ذاتا” شجاع بود ، حتی با این که عشقش شجاعتش را تحت تاثیر قرار می داد .

- بله شجاع . من قبول دارم اون خوش تیپه … ولی همیشه شرارت در پس اون چشم های سیاهش در کمینه .

تارا با آن که لرزشی از یادآوری آن شب و خشونت لئون در دلش ایجاد شد که حتی خودش هم ممکن بود آن شب را باور کند که آن چه در چشمان اوست جز شرارت چیز دیگری نیست ، بالاجبار خندید .

تارا در حالی که فنجان ظریف چینی را به طرف لبش بالا می برد ، گفت :

- من فکر می کنم بیشتر اونا غیر عادی ولی جذابن .

- مطمئنا” همین طوره ، غیرعادی و جذاب ولی …

گریس به علامت نفی سرش را تکان داد و ادامه داد :

- ولی نه برای من ، چون من واقعا” از لئون می ترسم .

تارا فقط محض خاطر گریس خنده ی دیگری کرد و گفت :

- می ترسی ؟ ولی موردی برای ترس نیست ، لئون ام یه مرده … مثل بقیه مردا .

- تو این طور فکر می کنی ؟

گریس شانه هایش را با بی تفاوتی بالا انداخت و بیسکویت را جلوی تارا گرفت .

بعدازظهر به سرعت سپری شد و سرانجام تارا گفت که باید برود .


romangram.com | @romangram_com