#غرور_شیشه_ای_پارت_49
-نگفتی چرا اوردنت این جا ؟ راستی می دونی چرا اخلاق این استاده این قدر تغییر کرده ؟ اخه خیلی نگر انت بود . اما نمی دونی توی دانشگاه چه خبره همه سراغت رو می گیرند . و این که استاد بیچاره همش چشمش دنبال جای خالی توئه . اما از کامیار برات بگم که اون هم مثل همیشه چونش مثل موتور برقی کار می کنه و جالب این که هرچی حرف میزنه فکش روان تر میشه .
یک ساعت تمام صحبت کرد اما دریغ از یک کلمه که از میان لب های سودابه خارج شود فرناز با خشم گفت :هان چیه ؟ می خوای همه رو عذاب بدی ؟ هیچ میدونی که چه عذابی پدر و مادرت می کشن . پدرت اصلا حواسی براش نمونده یک گوشه نشسته و داره غصه می خوره اون هم از کارهای احمقانه تو . مادرت که یک چشمش اشک و یک چشمش هم خونه .اصلا دیگه حرف نزن انقدر که لال بشی . فکر کردی دیگران بهت ترحم می کنند ؟ نه خیر خانم مثل یک اشغال می ندازنت کنار و به حسابت هم نمیارند . ولی بدون با ان کارهات مادر و پدرت رو خسته کردی . و دق مرگ کردی . یک مطلب دیگه که این که تا زبان باز نکنی منو نمی بینی .دیگه نمیام تا وقتی خودت باهام تماس بگیری .
اشک های سودابه روی گونه هاش روان بود فرناز هم با دیدن اشک های او را به آغوش گرفت و گفت :حرف بزن عزیزم . تورو خدا حرف بزن
اما باز هم سکوت شکسته نشد .
دوباره فریاد زد و گفت :لعنتی . یک چیزی بگو . هم مونو دیوونه کردی .
فرناز دیگر نتوانست تحمل کند و از اتاق خارج شد و در حال خروج گفت :منتظر تلفنت هستم خداحافظ .
مریم خانم را دید و سری از روی تاسف تکان داد و با چشمان اشکبار از انجا خارج شد . مریم خانم به سالن رفت .
افشین گفت :فرناز هم رفت .
-بله . دیدم و مثل اینکه موفق نشده .
مریم خانم .روی مبل نشست و با ناراحتی گفت :بمیرم الهی که این دختر این قدر سختی کشیده ولی تحملش زیاد بود . نمی دونم چرا یک این طوری شد ؟ افشین خان نکنه توی دانشگاه براش مشکلی پیش اومده و نتونه بگه ؟
-نه .. تا جایی که من می دونم مشکلی نداشته .
romangram.com | @romangram_com