#عشق_تلخ_پارت_6
در آخر به اتاق بردمش وروی تخت درازش کردم و پتو رو رویش مرتب کردم. خواستم از اتاق خارج شم که گوشیم زنگ زد. به سمتش هجوم بردم.پرژه پرسید: کیه؟
به صفحه نگاه کردم: سوگند...
سوگند دوست دوران دبیرستانم بود. دختر خوب و در بعضی موارد با معرفت. به پرژه نگاه کردم که گفت:بردار...
قرار گذاشته بودیم یک هفته ی آخر رو از همه دور باشیم. خانواده هامون حتی نمی دونستن که کجاییم. شب عروسی قبل اینکه پرژه دفتر مربوط به عقد رو امضا بزنه، آخه عقد و عروسیمون باهم بود، حالش بد می شه و کار می کشه به بیمارستان. امضا آخر رو توی بیمارستان می زنه.
دکمه ی سبز گوشی رو فشار دادم. صدای ملیحش توی گوشی پیچید: الو... الو ترانه...
romangram.com | @romangram_com