#عشق_و_یک_غرور_پارت_45
با چشم غره ای به چهره اش گفتم:
_محسنات امیری چشمات رو کور کرده.بابا!من علاقه ای با این آقا ندارم،چه طور بگم هیچ حسی به اون ندارم.خودم می دونم رسیدن به ایری می تونه آرزوی هر دختری باشه ولی برای من مهم نیست.حداقل تو نگاهم همانند یکی از دانشجوهای پسر تو دانشگاهه.
_خوب، اینو زودتر می گفتی.منو بگو که همش تو این فکر بودم که چرا تو چنین موقعیتی رو رد می کنی،اگه از اول بهم می گفتی به او علاقه نداری طبیعیه تو طول این مدت سرم رو درد نمی آوردم.
با تکان دادن سر سکوت کردم و ازآن روز به بعد نرگس پی گیر این موضوع نشد.
یکی از عصر های سرد زمستان وقتی وارد خانه شدم بوی آبگوشت که تمامی فضای خانه را برداشته بود مست شده و با شادی رو به عزیزگفتم:
_وای دستتون درد نکنه،خباب وقت بود که یه آبگوشت نوش جان نکرده بودیم.
عزیز به نشانه ی تأیید حرفم سرش را تکان داد و گفت:
_اگه بدت نیاد مهمون هم دعوت کردم.
با کنجکاوی پرسیدم:
_کی؟لابد ماندانا.
عزیز با هیجان گفت:
_چه طور حدس زدی؟آره به همراه خاله مونس.
_فهمیدنش کار مشکلی نیست چون ما این جا کسی رو نداریم.
_درسته عزیزم،گفتم هوای سرد آبگوشت می چشبه اونارو هم دعوت کردم تا دور هم به ما بیشتر لذت بده.به نظرم این غذا،دونفره مزه نمی ده.
در حالی که مانتو را از تن خارج می کردم،گفتم:
_کار خوبی کردی،جند روزی می شه که اونو ندیدم،دلم واسش تنگ شده.این درس ها هم که فرصت دیدار برای آدم نمی ذاره.
به سرعت کنار میز توالت اتاقم رفتم با پوشیدن بلوز یقه اسکی سفید و شلوار قرمز اناری برمودا و آرایش ملایم به کمک عزیز شتافتم.
پس از گذشت ساعتی با شنیدن زنگ خانه سریع دکمه ی آیفون را فشردم منتظر ماندم.عزیزجون به استقبالشان رفت و من هم به پیروی از او دنبالش روان شدم.با دیدن ماندانا در پالتو پوست زیبا و قهوه ای سوخته و بوت بلند که تا زانو می رسید لبخند بر لبانم جاری شد.آمدنشان را یر مقدم گفتم و رو به خاله مونس ابراز خوشحالی نمودم.
وقتی بر روی مبل راحتی جای گرفتند به سرعت خودم را به آشپزخانه رساندم و چای را که از قبل دم کرده بودم درون یک یک استکان های پا بلند ریختم و به نزدشان رفتم.شیرینی رولت خوش طعمی را به هر دوی آن ها تعارف کردم و مجدداً به چهره ی جذاب ماندانا که آرایش یاسی با پوست سفیدش همخوانی داشت خیره شدم.پیش خود اندیشیدم:«چقدر ماه شده»ماندانا متوجه نگاه خیر ام شد از این جهت گفت:
_شیوا جون به چی فکر می گنی؟
romangram.com | @romangram_com