#عشق_و_یک_غرور_پارت_104

-جای خاصی رو در نظر دارید؟!

-از نظر من بهترین مکان برای این افسردگی روحی اش رو کاهش بده جاده های شماله، مخصوصا جاده چالوس. واقعا تو این موقع از سال دیدنیه. در واقع باید بگم شگفت انگیزه.

-به نظر شما خوبه که تو این حال و احوال اونو تنها بفرستم؟!

-کی گفته قراره اون تنها بره؟

با ناباوری سری تکان داد و گفت:

- شما چی می خواید بگید خانم نیکنام؟

از این که نامم را به طور رسمی خواند قلبم فشرد. دوست داشتم مرا به نام کوچکم صدا می زد بدون هیچ پیشوند و پسوندی. صدای بم و گیرایش رشته افکارم را گسست:

-حواستون این جا نیست؟ پرسیدم با کی بره؟

با لحنی اطمینان بخش گفتم:

-اگه راضی باشین با من.

با حیرت چشمان گشادش را به من دوخت.

- ولی به خاطر حال نامساعد مانی درست نیست فعلا چند ماهی پشت رل بشینه و رانندگی کنه.

- خب من که نگفتم اون برونه. من با اون خواهم رفت در واقع به خاطر مسافرت متعددی که به شمال داشتم به چم و خم جاده آشنایی دارم و نگرانی نداره.

با کمی تردید گفت:

-با اتومبیل مانی می رید؟

_البته که نه، با ماشین خودم اونو می برم.

-مگه شما رانندگی می دونید یا در حال حاضر ماشین دارید؟

-بله، البته عیدی پدره. اگه شما رضایت بدی برای آخر هفته با اتفاق اون راهی می شیم، شاید هم عزیزجون با ما بیاد.

با کمی سکوت با لحنی موشکافانه گفت:

-همسفر دیگه ای نمی خواید با شما همراه بشه؟


romangram.com | @romangram_com