#عشق_در_ابهام
#عشق_در_ابهام_پارت_146
بریم....انقدر هول نباش دختر....
با موافقت همه رفتیم تو اتاقا....قرار شد دوتا اتاق بالا مال پسرا باشه و دوتا اتاق
پایینم دست ما....
منو هیوا تو ی اتاق مهسا و هیوا هم تو ی اتاق دیگه.....باربد و سیاوشم باهم هم
اتاق شدن و اون اتاق دیگه هم موند برای اشکان و آرمان....
_هیوا: به نظرت من سریع برم ی دوش بگیرم؟!
_هستی: نه بابا الان میخوان آتیش روشن کنن بود دود میگیریم بزار وقتی
برگشتیم....
_آره راس میگی....فقط لباسمو عوض میکنم....
هیوا ی سویی شرتو شلوار اسپرت نوک مدادی پوشید با ی کتونی به همون
رنگ....
منم ی شلوار لی لوله تفنگی جذب ذغالی رنگ با ی مانتو جلو باز اسپرت به همون
رنگ که زیرش ی تاپ مشکی رنگ تنم بود....
_ باربد صداش درمیاد با این مانتو ها.....
_نه بابا چیزی نمیگه....
_هرجور خودت میدونی....بریم؟!
گوشیمو از تو کیفم در اوردم گزاشتم تو جیبم و نشستم رو تخت سرگرم بستن بند
کتونیم شدم و گفتم: تو برو من خودم میام....
_میتونی تنها بیای؟!
_آره تو برو....
_باشه پس مراقب باش....
هیوا که از اتاق رفت بیرون رفتم جلوی میز آرایش و موهامو از ریشه محکم جمع
کردم و ی تل نگین دار ظریف رو هم زدم و شالمو سرم کردم....
خط چشممو برداشتم و ی خط باریک پشت چشمم کشیدم....و با ی ریمل کار
آرایش چشممو تموم کردم....بیخیال زدن رژ گونه شدم و فقط به ی رژ قرمز مات اکتفا
کردم....
کیف دستی مشکیمو از روی تخت برداشتم و از اتاق خارج شدم....
همه به جز آرمان و مهسا حاضر شده بودن....نگاهم چرخید سمت باربد....ی تی
شرت یقه هفت مشکی رنگ با شلوار کتون جذب مشکی و کتونی که با مال من ست
romangram.com | @romangraam