#ارث_بابابزرگ_پارت_146
- حدست در مورد اموال پدربزرگت درست بود. اون علاوه بر اندوخته ای که خودش توی عمرش به دست آورده بود ارثیه هم داشت و ثروتش درست دو برابر چیزیه که به تو رسیده.
از گوشه چشم نگاه تیز نورا جون و می دیدم. ولی مادرم همچنان سرش پایین بود. بی هیچ احساسی به چشم های سعیدی زل زدم و اون ادامه داد:
- برای استفاده از این اموال دیگه احتیاجی نیست به هیچ شرطی عمل کنی.
چشم هام گرد شد و اون ادامه داد:
- از همون لحظه ی اول اجازه داشتی از همه ی اونها استفاده کنی و حتی بفروشی.
با حرص گفتم:
- آقای سعیدی هیچ معلومه چی دارین میگین؟ من داشتم با میثم ازدواج می کردم! در حالی که احتیاجی به اون ازدواج نبود؟!
آقای سعیدی دستش رو بالا آورد و گفت:
- یک بار هم بهتون گفتم که اون وصیت نامه ای که بعد از مرگ جناب رحیمی خوندم محضری نبود و فقط خواسته دل ایشون بود. بعدش هم من همون اول گفتم از سهم خودت می تونی استفاده کنی! فقط الان دارم میگم تمام اون ارث سهم خودته، اون موقع گفتم نصفش. کسی تو رو مجبور به انجام کاری نمی کنه!
با پام روی زمین ضرب گرفتم. ترجیح دادم سکوت کنم تا یه وقت از عصبانیت گند نزنم. نورا جون رو به سعیدی گفت:
- ما رو مسخره کردین آقای سعیدی؟
سعیدی سرش رو به معنی نه تکون داد و گفت:
- و اما ارث فرزندان آقا حمید.
رو به من گفت:
- یک سوم چیزی که به شما رسیده به میثم می رسه. یعنی اگر هردو پسر عموت باشن به میثاق هم یه سری اموال که البته کمتر از سهم میثم هست می رسه.
با این که تفاوت ارث اون ها برام سوال بود ولی گفتم:
- میثاق راضی نمی شه آزمایش بده.
شونه هاش و بالا انداخت:
- ما نمی تونیم کسی رو مجبور کنیم! وقتی نمی خواد، خب نمی خواد دیگه!
و رو به نورا جون گفت:
- فقط ایشون یه رضایت نامه به بنده بدن که اگر احیانا روزی آزمایش داد و فرزند حمید خان در اومد هیچ حقی از این ارث نداره.
romangram.com | @romangram_com