#الهه_غم
#الهه_غم_پارت_57

دودل بودم باو آنیما مرده فقط آدرس می خواد.

رفتم جلو کاغذو گرفتم چیزی توش ننوشته بود وا یعنی چی که یهو با قرار گرفتن دستمالی رو دماغ شروع کردم به تکون خوردن،نمی دونم چی شد یهو بی هوش شدم.

آروم چشمامو باز کردم همه چی یادم اومد یهو از جام پریدم اینجا دیگه کجاست

یه اتاق شیک بود دکوراسیون قشنگی داشت.

من اینجا چی کار می کنم یعنی چی شده رفتم طرف در ولی قفل بود.

شروع کردم به داد و بی داد.

-کسی اینجا نیست؟

-کمک یکی این درو باز کنه،منو چرا آوردین؟

ولی کسی چیزی نمی گفت صدای چرخش کلید اومد در باز شد با دیدن فرد رو به روم

نفسم بند اومد.

یه قدم عقب رفتم پوزخند گوشه لبشو جا گرفت،یک قدم اومد جلوم من آروم آروم عقب می رفتم.

-منو چرا آوردی اینجا؟

-شیراز بهتون خوش گذشت؟ بابات راضی شد دوباره بیای اینجا؟

چشماش دو کاسه خون بود

یهو اومد جلو گلومو گرفت انداختم رو تخت حالا من خوابیده بودم اون رو من.

هر لحظه فشار دستش بیشتر می شد دست مو گذاشتم رو دستش گفتم:

-ولم کن.

-که ولت کنم،دیروز خوب با اون پسره می خندیدی لعنتی تو می دونی اون کیه؟

موهامو گرفت کشید سرم رو بالا برد تو چشماش نگاه کردم.

آرسام:مگه نگفتم نرو لعنتی گفتم دیگه بهت کاری ندارم.

موهامو ول کرد آروم شروع کرد به نوارش صورتم زیر لب حرف می زد.

-چرا رفتی؟چرا تنهام گذاشتی رفتی با اون پسره؟

یهو محکم کوبید تو دهنم که شوری خون رو حس کردم.

-تو غلط کردی اون‌طوری باهاش می خندیدی.

بغضم ترکید شروع کردم به هق هق،وقتی اشکامو دید هول زده شروع کرد به پاک کردنش.

-غلط کردم خانومی فقط عصبانی شدم گریه نکن.

سرشو آورد کنار گوشم.

-بیا همه چی و فراموش کنیم

من از این که بهم دروغ گفتی می بخشمت تو هم بخاطر تمام رفتارام.


romangram.com | @romangraam