#دزد_قلبم_پارت_71


نفسی کشید و ادامه داد: من ازت میخوام با پلیس همکاری کنی

پرهام با اخم گفت:احسان قبلا بهت گفته بودم از هیجان خوشم نمیاد

-پرهام قبلا قضیه فرق میکرد اون موقع هومن وارد ماجرا نشده بود

پرهام با تعجب نگاهی بهم کرد و گفت:یعنی چی؟

-بذار الان واست میگم یادته هومن دوهفته پیش یهویی گفت میخوام زن بگیرم؟؟؟

پرهام سری تکون داد که احسان گفت:نقشه بود

-چیییییی؟؟؟؟؟

-پرهام ساکت بذار بقیشو بگم

نزدیک چندساله دنبال یه گروه هستیم که همه نوع خلافی توشون هست از قتل و آدم ربایی تا دزدی و جیب بری کلی وقت و نیرو صرف کردیم اما نتونستیم به هیچ نتیجه ای برسیم

حتی این اواخر بابا هم میخواست برگرده ایران کمکم کنه که نذاشتم تا اینکه سه ماه پیش وقتی از سرکار بر میگشتم دیدم یه موتوری کیف یه زنه رو زد دنبالش رفتم و تونستم گیرش بیارم از شانس من سردسته ی دزدای اون منطقه بود بعد کلی بازجویی و تحقیق تونستیم سردسته ی مواد فروشا هم بگیرم اما هرچی ازش بازجویی کردیم حرفی نزد تا اینکه یه ماه پیش تونست دهنشو باز کنه ميگفت از یه دختر دستور میگرفته اما هیچ نشون و آدرسی ازش نداره و همه ی مکالماتش تلفنی بوده فقط مواقعی که قرار میذاشتن اونو میدیده بردیمش چهره نگاری و بالاخره موفق شدیم چهره ی اون دخترو پیدا کنیم اما حالا یه مشکل بزرگتر داشتیم و اونم پیدا کردنش تو این شهر بزرگ بود کلی تلاش کردیم اما بی نتیجه موند تا اینکه یه روز اتفاقی هومن اومد پیشم و بعد کلی صحبت اون عکسو دید و گفت میشناستش و یکی از شاگرداشه اگه بگم بهترین خبر عمرم بود دروغ نگفتم بعد اینکه از نزدیک دیدمش یقین پیدا کردم خودشه و مصمم تر شدم باید یه جوری به اون دختر نزدیک میشدیم نزدیک شدن به اون میتونست اطلاعات زیادی در اختیارمون بذاره از هومن کمک خواستم و بهش گفتم که باید نقش یه عاشقو بازی کنی و اونم قبول کرد و حالا تو هم باید کمک کنی

بعد تموم شدن حرفای احسان پرهام با تعجب نگاهی به من انداخت و گفت:یعنی بنفشه خلافکاره؟


romangram.com | @romangram_com