#بوسه_بر_زندگی_لعنتی__پارت_59

-عه ایلیا بلند شو یک آهنگی بذار انرژی هدر بدم ، خوبه مثلا جشنه

ایلیا تک خنده ای کرد - نوشیدنی چی ؟

کمی چشمام گرد شد که همون پسره که اسمش رو نمیدونم گفت - پایه ام داداش

ژیلا نگاه نگرانی به من کرد ، که متوجه نشدم .

با دیدن شیلا که بیش از حد به طاهر چسبیده بود ، چشمامو بستم و نگاهمو به سمت دیگه کشیدم ، چقدر سبک !

ایلیا بلند شد و وارد اتاقش شد.

طاهر - من که حوصله رقص ندارم پیمان !

شیلا آروم به بازوی طاهر زد - اوا!

طاهر که انگار از نزدیک بودن زیاد شیلا بهش کلافه بود ، کمی ازش دور شد و گفت - جدی حوصله ندارم

شیلا با عشوه و افاده رفتار می کرد ، با عجز گفت - طاهر

ژیلا نگاه خندونش رو به من دوخت ، که نیشخندی زدم ، رفتارای شیلا بیش از حد شرم آور بود !

ایلیا با چند شیشه نوشیدنی وارد سالن شد ، متوجه شدم که این شیشه ها از چی پر شده بود ، عصبی بلند شدم و قبل از نشستنش آروم دستش رو کشیدم.

از بین دندون های بهم سابیده شده ام گفتم - دنبالم بیا

اخمی کرد و همراهم اومد ، وارد آشپز خونه شدیم .

اخم کردم - اینا چیه ؟

تای ابروش بالا رفت - نوشیدنی !

romangram.com | @romangram_com