#برایت_میمیرم_پارت_43
" نه . من قبلا همه ی این ها رو به کاراگاه ها گفتم "
" میدونم . لطفا صبور باش . اگه اون تهدیدت نکرده ، چرا ، وقتی ماشینش رو تو پارکینگت دیدی ، فرض کردی که
اون از نظر فیزیکی برات تهدیدی محسوب میشه ؟ "
" برا این که اون دیوانه است _ بود _ . همش از من تقلید میکرد . موهاش رو رنگ موهای من کرده بود ، لباس ی
شبیه مال من میپوشید ، مدل موهاش ، مدل گوشواره هاش ، همه رو شبیه من کرده بود . اون حتی یه ماشین سفید
هم خریده بود ، چون مال من هم سفیده . کاراش مورمورم میکرد "
" پس اون تو رو تحسین میکرد ؟ "
" این طور فکر نمیکنم . اون از من متنفر بود . یه چند تا از اعضا هم با ها هم عقیده ان "
" پس برای چی ادات رو درمیاورد ؟ "
" کی میدونه ؟ شاید نمیتونسته یه قیافه ی درست حسابی برا خودش بسازه ، برا همین از بقیه تقلید میکرد . اونقدرا
باهوش نبود . زیرک و حیله گر بود ، ولی باهوش نبود "
" فهمیدم . کس دیگه ای هست که تهدیدت کرده باشه ؟ "
" نه از وقتی طلاق گرفتم " با بی صبری یه نگاه به ساعت مچیم اندختم " ستوان ، من خسته ام . چقدر دیگه باید این
جا بمونم ؟ "
احتمالا تا وقتی همه ی پلیس ها از اون جا برن و بعدش من بتونم درها رو ببندم . از این نوارهای زرد صحنه ی های
romangram.com | @romangram_com