#ارباب_دو_چهره_من_پارت_53
4سال بعد
انا
4سال گذشت ولی مسیحم نیومد روحم نیومد،به قولش عمل نکرد قول داده بود که بیاد ولی نبود پیشم نبود،ارسین هم غیبش زده بود انتقام منو نگرفت گفت پیشم میمونه ولی اونم رفت ،توی افکارم غرق بودم که صدا ارشینا منو متوجه خوش کرد که میگفت:عمههه عمههه?😭ارشا منو میدنه 😢😢. _ارشا خواهرتو اذیت نکن اعععع. ارشا:عمه جونی من کالیش ندالم،دلوخ میگه. ارشا و ارشینا تنها کسایی بودن که میتونستن لبخندو رو ل*ب*م بیارن،ثمره عشق الین و رادوین یه دوقلو به اسم ارشا و ارشینا بود که دوست داشتی ترینا بودن چشاشون ابی مث چشم های رادوین ولی خوشگل تره
رادوین:بچه ها عمه رو اذیت نکنید . ارشا و ارشینا:ما کالی ندالیم ببی . رادوین:بچه ها زود برین تو اتاقتون بازی کنید. باهم گفتن:چشم ببییی .
زندگی خوبی داشتن پر از خوشحالی خیلی بارها خواستم خونمو ازشون جدا کنم ولی رادوین نذاشت گفت تو برام خیلی مهمی نمیتونم تنهات بذارم.
رادوین اومد طرفم و کنارم نشست و گفت:انا عزیزم 4سال از مرگ مسیح میگذره نمیخوای یه جوابی به خاستگارات بدی؟.
اون نمیدونه مسیح من زندست چی داره میگه. _نه داداش نمیخوام . _ابجی زندگی خودتو خراب نکن 4سال بیهوده گذشت بقیه عمرتو خوش باش.
خواستم جوابشو بدم که الین اومد گفت:انا رادوین بیاین نهار. رادوینن:ارشا ارشینا زود بیاین نهار،انا عزیزم بریم. _باش الان میام.
دلم برا مسیح تنگ شده بود کله اومید زندگیم این بود که مسیح زود برگرده تلفم زنگ خورد مهیار بود جوابشو دادم گفتم:سلام مهیار جان_سلام انا جون خوبی زن داداش گلم؟_مرسی مهیار،رز و ارین خوبن؟_اره عزیزم خوبن،زنگ زدم حالتو بپرسم،منتظر خبرای خوب باش شب میایم خاستگاری._چی میگی مهیار من نمیخوام ازدواج کنم_ولی من میخوام امشب با یکی بیام خاستگاریت.تا اومدم جوابشو بدم قطع کرد حسابی اعصابم خورد شده بود که ارشینا اومد تو و گفت:عمه عمه بیا دیه غذاها سلد شد_اومدم فدات شم.رفتم تو اشپزخونه و شروع کردیم به خوردن نهار بعد خوردن نهار موضوع رو به رادوین گفتم،رادوین هم گفت که مهیار قبلا بهش زنگ زده رفتم تو اتاقم اخه یعنی چرا مهیار که به من میگه زن داداش بیاد برا یکی خاستگاری کنه حسابی اعصابم خورد شده بود ساعت رو تنظیم کردم که ساعت5 بیدار بشم...............
باصدای آلارام گوشی از خواب بیدار شدم رفتم یه دوش گرفتم یه کت و دامن مشکی خوشگل کل تازه خریده بودمش پوشیدمش یه ارایش ملایم هم کردم که صدای در اتاق اومد گفتم:بفرمایید.الین بود اومد تو اتاق و گفت: انا جان خاستگار ها امدن_قربون لهجت برم عشقمم میدونی که نمیخوام ازدواج کنم_ولی من مطمئن که تو جوابت مثبت هس_مگه خاستگار کیه؟؟؟_بیا برو ببین فقط ارام برو تو اشپزخانه فکر نکن عجله داری_چشم عروس خارجی گلم
برام خیلی سوال بود که خاستگار کی هسته که الین میگفت جوابم مثبته بهش. حسابی استرسم گرفتم ولی بیخیال شدم و رفتم طرف اشپزخونه
romangram.com | @romangram_com