#ارباب_دو_چهره_من_پارت_40
دختر:بخوان من
مرد:می نویسم ما
دختر:بخوان عشق...!!!
از خواب پریدم اینا کی بودن یعنی چی ؟نگاه ساعت کردم 21:45 بود اصلا خواب برام مبهم بود اینا دیگه چی بودن کیا میتونستن باشن؟
انا
در گیر خوابی که دیده بودم ،بودم خواب عجیبی بود تازگیا خیلی از این خواب ها میبینم ،نمیدونم چرا دلم خیلی شور میزد نمیدونم چرا ولی ته دلم یه طوری شده بود ؛ بلند شدم یه ابی به صورتم زدم که متوجه باز شدن در شدم سریع رفتم پایین دیدم ارمانه بلند گفتم:سلامممم ارمان. _سلام انا خانوم گل،خوبی؟. _مرسی تو خوبی؟. _خوبم،چرا خواب نیسی؟. _هیچی از خواب پریدم،راستی ارمان یک هفته دیگه عروسی رادوین گفته حتما هممون باید بریم. _باش سعی میکنم وقتمو ازاد کنم سرم خیلی شلوغه. _باش،شب بخیر.
👈👈👈👈✔یه توضیح کوتاه:این قسمت از رمان که مربوط به یک روستا ناشناخته تخیلی✔😉👉👉👉
راوی
romangram.com | @romangram_com