#آجی_های_دوقلو_شر_و_شیطون_پارت_15
هنوز داشتم میخندیدم باصدایی ک ته مایه خنده داش گفتم بهت گفته بودم ک دارم برات😅😅
الهه:زهررررماررر
ژوووون منم گفتم :بنووووش
ی چش غره یی بهم رفت ک حرفی خواستم بزنم قورت دادم
اشاره کرد ب لباس ها گمشو بپوش الاغ
منم گفتم چشم خانم گاووه 🙊وهیی از دهنم پرید
خیلی کفری شد و گفت :الهاام گمشو لباس بپوش ک اون دوتا الاغ دیگه میان
منم مث بچه های حرف گوش کن لباس هام برداشتم رفتم حموم ******برگشتم دیدم ک الهه داره شالشا رو سرش مرتب میکنه رفتم سمتش از جلوی اینه میز ارایش سشوار برداشتم زدم ب پریز برق روشنش کردم مشغول خشک کردن موهای قهویی تیره ام شدم ..
پارت بیست و دوم💞
امیرعلی**
از شرکت رفتم بیرون نگهبان ماشینما ک ی مازراتی خوشگل بود اورد جلوی پاهام سوئیچ داددستم ..
نگهبان:بفرمایید قربان
سوئیچ از دس مش باقر(نگهبان)گرفتم و ی تشکری کردم و نشستم پشت رل ..رو مسیرخونع رو درپیش گرفتم دو روزی میشد خواب اروم ب چشام نمیومد اما الان خدارو شکر وضیعت جسمی مامان خیلی بهتره ..***
اوووف باز پشت چراغ قرمز موندم ی مزدا 3سفید کنارم وایستاده بود ک دو تا دختر عملی ک ی بتون کاری رو صورتشون کرده بودن عه ک ادم چهره واقعیشونا نمیدید ..
دختره جلف مو قرمز:جیگر شماره بدم
🙄🙄اوووف ..چراغ سبز شد بسرعت از کنار ش گذشتم ..
حالم از همچین دخترایی بهم میخوره...
رسیدم جلوی خونه دکمه ریموت زدم درباز شد ماشین بردم داخل ..عمو جعفر(باغبون و سرایدار)اومد جلوم
جعفر :خوش اومدی پسرم..
romangram.com | @romangram_com