#یه_نفس_هوای_تو_پارت_98


- 10 دقیقه راهه به جای این که وایسی با من چونه بزنی الان رسیده بودی، ببین یه کاری می کنی حلوا خراب شه.

در حالی که پام رو می کوبوندم زمین و زیر لب غر غر می کردم، رفتم سمت اتاقم و کاپشن دم دستیم رو برداشتم و بی حوصله آماده شدم... همون لحظه که در حیاط رو بستم ماشین رادین جلو خونه مون ترمز کرد. با سر به رادین سلام دادم... نسیم به همراه مادرش از ماشین پیاده شد بعد از سلام و روبوسی گفتم:

- شما بفرمایید داخل من چند تا خرید کوچیک دارم الان میان.

نسیم:

- منم باهات میام.

- نه عزیزم مادرت اولین باره میاد منزلمون زشته تنهاشون بذاری.

زنگ در رو زدم و از اف اف به مامان گفتم:

- مامان نسیم و مادرشون تشریف آوردند.

مامان:

- خوش اومدید بفرمایید.

در باز شد از رادین خداحافظی کردیم و من همراه نسیم و مادرش تا ورودی خونه رفتم. وقتی دوباره برگشتم، هنوز ماشین رادین جلو در بود نگاهش کردم که گفت:

- بفرمایید می رسونمتون.


romangram.com | @romangram_com