#یه_نفس_هوای_تو_پارت_108


نسیم:

- چرا هستی، حالا که تقاضا داره زیاد می شه آقایون آخر ساعت یه قرعه کشی می ذاریم هر کی اسمش دراومد می دیم نسترن با خودش ببره حالا برید اون ور.

- بابا عجب فامیلی داریا!

رفتم دو تا صندلی اون ورتر نشستم که سپهر دوباره اومد کنارم و گفت:

- اجازه می دی کنارت بشینم؟

یه نگاه بهش کردم، صورت بامزه ای داشت.

- چون این بار اجازه گرفتی بفرمایید.

نسیم بعد از چند دقیقه، رفت وسط برقصه. به رقص ظریف نسیم نگاه می کردم که یه آقایی رفت کنارش که خیلی شبیه اش بود از سپهر پرسیدم:

- اون آقایی که با نسیم می رقصه رو می شناسید؟

سپهر:

- آره رامینه دیگه داداش بزرگش.

با گفتن اسم رامین یاد رادین افتادم تو این نیم ساعتی که اومده بودم، ندیده بودمش. یعنی تو تولد خواهرش شرکت نمی کنه...


romangram.com | @romangram_com