#ویلای_نفرین_شده_پارت_109


صداي جيغ بهار از طبقه بالار و كه شنيدن با دو به سمت اتاق رفتن و بهارو ديدن كه رو تخت داشت ميلرزيد و نيلوفر كه از بازوش خون ميومد و چند قدم اونورترش چاقويي كه پسرا خوب ميدونسستن چه چاقوييه و همين تنشونو لرزوند اميد سريع نيلوفرو برد تا زخمشو ببنده و حسينم رفت تا بهارو اروم كنه شايان با اخم به سمت چاقو رفت و برش داشت و باخم نگاهش كردروبه شايان گفت=به نظرت همونه؟

پرهان سرشو تكون دادو گفت=بايد از رفتارش و چشماي سرخش ميفهميدم

كلافه دستي تو موهاش كشيدو ادامه داد=چرا انقد بد بياري



بعد از چند دقيقه كه بهارو نازي اروم شدنو دست نيلوف پانسمان شد همگي تو حال نشستن شايان رو به پسرا گفت= بايد اخرين راهو اجرا كنيم

اميد=چرا اخرين راه؟

پرهام چاقرو به اميد نشون داد اميد با ديدن چاقو اخم كرد

بهار با صدايي لرزون گفت=چيشده مرحله اخر چيه؟

حسين با جديت گفت=بهار از اول بگو چه اتفاقي افتاد

چشماي بهار پر شدو سرشو پايين انداخت نيلوفر كه حال خرابشو ديد گفت=خوابم نميبرد داشتم تو حال با گوشي باز ميكردم كه باران از اتاق خواب خارج شد تو تاريكي صورتو نميديدم اما برق چيزي رو تو دستش ديدم بي خيال به بازيم ادامه دادم كه باران وارد اتاق خواب هار شد

بهار ادامه داد=من خوابم خيلي سبكه وقتي صداي بسته شدنه در اتاقو شنديم بيدار شدم اما خودمو به خواب زدم از بوي اتكلنش فهميدم باران اومد رو تخت نشست و زير گوشم گفت=اخي اگه دوستات بفهمن داري ميميري به نظرت چيكار ميكنن؟

چاقو رو به گلوم فشار داد از زور ترس نميدونستم چيكار كنم دستشو برد بالا تا خواست پايين بياره نيلوفر اومد داخل خواست بارانو بيهوش كنه اما هيچ اتفاقي براش نيوفتاد به نيلوفر حمله كرد نيلوفر خواست جلوو بگيره كه بازوشو با چاقو زخمي كرد بعد نميدونم صداي چيو شنيد كه چاقو رو پرت كردو از پنجره پريد بيرو بعدشم شما اومديد

نازي=حالا بگيد موضوع چيه

شايان كلافه دستشو تو موهاش فروكردو نفس عميقي كشيدو گفت=اين چاقو و علامت روش تنها يه معني ميده تسخير شده

نازي با تپه تپه گفت=چ..چي..چي


romangram.com | @romangram_com