#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_اول)_پارت_27


-چهره مظطرب شما و …

-من؟یعنی اتفاق بدی در انتظاره؟

-اگه کاری که میگم رو بکنید نه،اتفاقی نمیفته

-من باید چیکار کنم؟

-اووم خب من فقط میدونم شما باید…(تند ادامه دادم)صلح و اتحاد برقرار کنید…

-چی؟میشه درست بگی؟

-اتحاد با سرزمین میترا

داد زد-این امکان نداره …من چنین کاری نمیکنم

-ولی بانو چیترا اگه این کار رو نکنید سرزمین شما به خطر میفته

داد زد-لعنتییییی…

انتظار این رفتار رو داشتم ولی دلیلش رو نمیدونم

-من میتونم از شما بپرسم که چرا نمیخواهید اتحاد و صلح با سرزمین میترا برقرار کنید

-چون همون یک باری که کردم برای هفت پشتم بس بود

-مگه چی شده؟اصلا مشکل شما چیه؟

عصبانی گفت-به تو ربطی نداره

ماهان-مادر آروم باش…

چیترا-چرا باید اتحاد برقرار کنیم؟

عصبانی شدم و داد زدم-د آخه اگه میدونستم که میگفتم

ماهان-سر مادر من داد نزن…

دوباره احساس خواب کردم…دوتا خمیازه و دوباره افتادن روی زمین ولی ایندفعه متوجه شدم قبل از اینکه به زمین برسم کسی کمرم رو گرفت و بعد تاریکی…

romangram.com | @romangram_com