#تیام_پارت_72
چند لحظه سکوت با صدای کاوه شکسته شد؛
دوست داشتم الان پیشم بودی فکر نمی کردم بعد از محرم شدن ، زن و شوهر اینقدر به هم وابسته بشن، تو هم همین احساسو داری؟
به قلبم رجوع کردم درسته که عاشق کاوه نبودم ولی بعد از عقد یه حسی بهش پیدا کردم که نمی دونستم چیه؟
- خوب منم داشتم به بودنت کنارم عادت می کردم.
- می دونم خیلی زود برگشتم ولی منم به عنوان استاد وظایفی دارم ، این یه هفته به اجبار کلاسامو لغو کردم .
- من باید تورو درک کنم
- ممنون از این که سعی می کنی درکم کنی ، دیگه مزاحمت نمی شم، خدافظ.
- خدافظ
وقتی رفتم بیرون فریده گفت:
مبارک باشه، موبایلتو بده ببینم چه مدلیه
وقتی موبایلو نشونش دادم سوتی زد و گفت:
romangram.com | @romangram_com