#تیام_پارت_167
برای عروسیمون که سه هفته آیندست مجبور بودم ببینمت.
با لبخند گفتم:
پس منظور زن عمو عروسی ما بود، همه در جریان بودن به جز من.
کاوه با خستگی گفت:
می خواستم غافلگیرت کنم.
وقتی چشم های کاوه گرم خواب شد، سرم رو روی سینش گذاشتم و با تپش های قلب همسرم به امید فرداهای بهتر به خواب رفتم.
romangram.com | @romangram_com