#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_91

_کیت اون...اون فقط16 سالش بود!باورم نمیشه که اون دیگه نیست!باور کن هنوز صدای گوش خراش گیتارش تو گوشمه...فقط اگه میدونستم این کار کار کی بود....

و در حالی که اشک هایش را پاک میکرد لبخند محزونی به لب آورد....

کیت خشکش زد....عذاب وجدان یکلحظه هم رهایش نمیکرد!این فکر که مجبور بود برای نجات جان جیک او را به بهترین دوستش استلا لو ندهد عذابش میداد!زمزمه کرد:

_بشین...میرم برات قهوه بیارم...

_نه...صبر کن کیت...

کیت ایستاد....

_زیاد نمیمونم...فقط باید زودتر این موضوعو باهات درمیون بذارم...

کیت برگشت و ارام روی مبل کنار استلا نشست...

_کوین کجاست؟!


romangram.com | @romangram_com