#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_46

اشک های لئو سرازیر شد....استلا کنارش نشست و در آغوشش گرفت...

_لئو چی میگی؟!خواهش میکنم توضیح بده...چطور؟!کی؟!کجا؟!!!

_اونو توی کافه کشتن...چند تا از گرگ های جوون قبیله جنازه ی خونیشو اوردن خونه!

_خدای من!این...این امکان نداره!ولی ما ارنست و خون اشاماشو به قتل رسوندیم...بعد ازینکه به پدرم و دوستاش حمله کردن!یادت میاد؟!

_درسته...ولی...این یکی.....نمیدونم کیه!

_آه عزیزم...متاسفم....

فصل نهم-

_وای کیت!!!اینجا فوق العادست!تا به حال شهری به این زنده ای ندیده بودم!اینجا واقعا زیباست!!!

کیت به استفنی لبخند زد....استفنی با هیجان گفت:


romangram.com | @romangram_com