#تنهایی_رها_پارت_143
چند دقیقه بعد به خوابگاه رسیدیم..دم در خوابگاه ایستاد به طرف چرخید ی دستشو رو فرمان گذاشت لبخند شیرینی زد
-ازتون ممنونم
لبخندشو بالبخند جواب دادم
خواهش می کنم ..بااجازتون مرخص میشم
-به سلامت
از هم خداحافظی کردیم منتظر ماند تا وارد خوابگاه بشم.
همون شب با استاد محسنی تماس گرفتم تا او را در جریان کارهام بزارم نمی دونستم تو خونه دکتر چی گذشته و می گذره پس باید با کسی در میان می گذاشتم و هیچکس بهتر از آقای محسنی نبود.
_الو سلام خاله حالتون خوبه؟
سلام بفرمایید
- ببخشید آقای محسنی تشریف دارند؟
خانوم آقای محسنی گوشی رو برداشت.
_شما؟
_من رها هستم.
_سلام رها جان حالت چطوره دخترم خوبی؟
_ممنون خوبم.
_بله گوشی دستت باشه
کمی بعد
romangram.com | @romangram_com