#تنهایی_رها_پارت_140
از در بیرون رفت فکری به سرم زد با عجله کاپشن وکیفم را به دست گرفتم در را قفل کردم و به سرعت از پله ها پایین رفتم چنان به سرعت دویدم که چند بار نزدیک بود زمین بخورم دکتر هنوز خارج نشده بود که با صدای پای من برگشت..پله آخر تعادلمو ازدست دادم نزدیک بودکله پاشم چشمامو بستم دستی دور کمدم حلقه شد ومانع افتادنم ...چشمامو باز کردم این بوی عطر... دوباره چشمم بسته شدوای خدا...زود خودمو جمع کردم وازش جدا شدم ..ی لحظه هرد به چشم هم خیره شدیم ازش فاصله گرفتم
- ببخشید
از تعجب چشمای کهرباییش باز شده بود.
- اشکال نداره ...چرا می دوی دختر برای قلبت خوب نیست آروم بیا پایین خو
سرمو پایین انداختم و لبمو خوردم.
- ببخشید می خواستم به شما برسم
نفسم گرفته بود.
_چیه چرا انقدر عجله می کنی؟عجب دختر شیطونی هستی ها..باشه آروم باش تا نفست جا بیاد من هستم جایی نمی رم حرفت بگو
خجالت کشیدم ..ولی گفتم :
-ی فکری کردم
_با خوشحالی گفت چه فکری برای مشکل من فکر کردید
بله ...
نفس نفس می زدم دکتر گفت :
romangram.com | @romangram_com