#تنهایی_رها_پارت_136
با راهنمایی دکتر طیبه و مسئول خوابگاه وارد شدند بی رمق روی تخت افتاده بودم طیبه دستم را فشرد و با عصبانیت گفت:
- رها خوبی؟دوهفته ای هست میگم برو دکتر قرصات تمام شده گوش نمیدی بفرما اینقدر نرفتی دکتر تا به این روز افتادی.
هرچقدر اشاره دادم نمی فهمیدو مدام حرف می زد.آخه دکتر داشت گوش می داد.مسئول خوابگاه گفت:
_رها جان حالا چطوری ؟خدای نکرده اگر بیرون توی خیابان می افتادی چی من جواب خانوادتو چی می دادم عزیزم؟
دکتر جلو آمد ورو به طیبه کردنگاه کوتاهی به من انداخت.
_دوهفته است داروهاش تمام شده؟
با تعجب به من نگاه کرد پس
- چرا؟
طیبه اجازه ادامه ی صحبت به دکتر نداد.
- بله آقای دکتر این خانوم می گفت:روم نمیشه از آقای دکتر مرخصی بگیرم یا به خودش مراجعه کنم.
دکتر به من نگاه انداخت اما معلوم بود عصبانی شده صورتش سرخ شد با عصبانیت رو به من کرد
- خیلی اشتباه کردی می دونی چقدر به خودت آسیب رسوندی باید بامن در میان می گذاشتی ازخجالتم نتونستم حرف بزنم سرش را تکانی داد و رفت روی صندلیش نشست ساعت ده ونیم شب سرم تمام شد دکتر کنارم ایستاد و سرم را از دستم جدا کردو چشماش وبه چشمام دوخت و آرام گفت:
حالت بهتر شده؟
-اهمم
- قول بده دیگه اینجوری با خودت نکنی سلامتی انسان از هر چیزی مهمتره باید به من می گفتی حالا آماده شو من شمارو می رسونم.
خانوم مسئول خوابگاه تشکر کرد
romangram.com | @romangram_com