#تنهایی_رها_پارت_127
وای خدا انتظار داشتم عصبانی بشه ازم ...چه آرام
_در را باز کرد و تعارف کرد.
_بفرمایید داخل.
_نه شما بفرمایید.
_تعارف نکنید حق تقدم با خانوماست
لرزان و با دلهره به ناچار قبل از دکتر وارد شدم او هم پشت سر من وارد شد از بوی عطرش گیج شدم چه عطر خوش بویی.کت و شلوار سورمه ایی با لباس صورتی خیلی کمرنگ و کراوات هم رنگ کتش حالا که کنارم ایستاده فهمیدم که چه قد بلندی داره و به زور سرم به سینه اش می رسه.با صداش به خودم آمدم هول شدم.
راستی خانوم آزادی رنگهای روی بدنتون رو راحت پاک کردید؟
با خجالت جواب دادم
- نه زیاد ولی بالاخره پاک شد به خاطر لباس و وسایل دیگه که خریدید ممنونم.
_من بازم عذر می خوام مقصر من بودم قابل شمارو نداشت.
_نه خواهش می کنم خودم حواسم پرت شدخواهش می کنم هزینه لباسهارو بگید تا پرداخت کنم.
اخمی کرد ولب ورچید
- یعنی چی این حرف ها چیه خانوم
سکوت کردم روی میز کامپیوتر وگوشی تلفن قرار گرفته بود
به میز داخل سالن که نزدیک به در ورودی اتاق خودش بود اشاره کرد.
_صبح وسایلو آوردن چون اولین باره که کار یه منشی رو می خواین انجام بدین لازم چند نکته رو بهتون بگم اول اینکه هروقت من زنگ رو زدم مریض رو بفرستیدداخل تلفن که زنگ زد شما برمی داریدو اگه با من کار داشتن به دکمه اشاره کرد.
_این دکمه رو فشار بدید.روی کاغذ روی شیشه میز قیمتهای آزاد ودفترچه نوشته شده و برای نظافت اینجا من هم سعی می کنم کمک کنم ساعت هشت ونیم دیگه هیچ بیماری ویزیت نمی کنید.این نیم ساعت برای نظافت وکارهای احتمالی خب اگه سوالی داشتی بپرس البته کمی
romangram.com | @romangram_com