#تلنگر_سیاه_پارت_3

طبیعتاا هر ایرانی روی کلمه ی (مجانی) حساسه .

برای همین با خانم سمیعی خداحافظی کردم و قاطی جمعشون شدم .



داهی .

با هیجان وارد جمع دانشجو های ترم اولی شدم .

اگه می دونستن یکی از کسایی که مسخره اشون می کنه خود منم مطمئنم برخوردشون انقدر بی تفاوت نبود .

به چند نفر تنه زدم و وارد جمع شدم .

نگاهی به پسرک قد کوتاه تپل انداختم . شبیه کوالا بود .

تک خنده ی کوتاهی کردم و سرم رو به پایین گرفتم و به حرفاشون گوش کردم .

_درست نزدیک دانشکده ی هنر. یه خونه ی قدیمی هست.

رنگ ساختمون سفید ماته و پنجره های چهارچوبی تیره داره .

جعبه ی پست قهوه ایی رنگ روبه روی خونه جایگاه جغد های شومه و سطل اشغال طوسی رنگ کنار خونه لونه ی گربه های سیاهه..

با خنده وسط حرفش پریدم و گفتم :

بچه چند تا فیلم ترسناک رو باهم مخلوط کردی و داری اینارو میگی ؟

اخه مگه تو شهر جغد هست ؟ در عرض دو ثانیه رنگ پوستش قرمز رنگ شد و گفت :

هی تو پسرر. اگه باور نمی کنی خودت برو ببین .

اصلا من کار بدی می کنم که دارم یه شانس بزرگ رو بهتون معرفی می کنم .

نگاهی به قد کوتاهش که به زور تا سینه ام می رسید کردم و گفتم :

اخه یه خونه ی خرابه چه شانسی میتونه داشته باشه ؟

دوباره به حالت خونسردش برگشت و به وسط جمع اومد و با صدایی که زیر شده بود گفت :

اینکه هرکس بتونه یک ماه تو اون خونه دووم بیاره به ثروت عظیمی دست پیدا می کنه . جوری که حتی نوه های بچه هاشم تو رفاه و ارامش باشن .

romangram.com | @romangram_com