#سلطان_پارت_94


_می خوام شرش رو برای همیشه از سر نفس ،کم کنم،زیادی داره تو کارام دخالت می کنه.

_می خوایی بکشیش.

پام رو روی ترمز گذاشتم و پنجره هارو بالا دادم،توهمون حالت پوزخند صداداری زدم .

_چی می گی تو پسر،دیوونه شدی،منظورم کشتنش نبود.

_آهان.

_پیاده شو،تو هنوز زیادی بچه ایی پسرجون.

خم شدم ازروی داشبورد گوشیم رو برداشتم،ودست انداختم دستگیره رو کشیدم و از ماشین پیاده شدم.

سیاوش رودیدم که به سمتم اومد،بدون توجه بهش به سمت پله ها رفتم.

سامیارو سیاوش هم دنبالم قدم برمی داشتن.

_سلام آقا،خوش اومدی،

سرم رو تکون دادمو روبه خدمتکارگفتم:

_سه تا شربت آلبالو بیار.

_چشم خان.

به سمت بالا ترین نقطه ی سالن رفتم وروی مبل سلطنتی تک نفره نشستم.

romangram.com | @romangram_com