#سلطان_پارت_45
_چی؟!
_ظاهرا که هیچی،شما راحت باش.
ونگاهی معنادار به صورتش انداختم وسرم رو چرخوندم..
هنوز سنگینی نگاهش رو رو خودم حس می کردم،که گفت:
_امیرسام یا سلطانم دنبال توعه.
باتعجب برگشتم..
نیشخندی زدو گفت:
_اونم می خواد باپیدا کردن تو از قاتلین مادرو پدرش انتقام بگیره...
کاملا گیج شده بودم ،امروز چیزهایی شنیدم که نزدیکه ازشنیدنشون شاخ دربیارم.
_هردو یک هدف داریم،اما هرکدوممون از راه خودش می خواد که به هدفش برسه.
_یعنی سلطانم می دونه که اون شرکت به نام منه؟
_می دونه و مشکل همینجاست،که بدون هیچ ترس و تعصبی خط قرمز هارو رد می کنه اون پایبند هیچ قانون واصولی نیست،جز قوانین خودش...
اون حاضره به خاطره رسیدن به هدفش هرکاری بکنه.
لب ترکردم وباتردید پرسیدم:
romangram.com | @romangram_com