#شروع_از_پایان_پارت_173


_ اینکه مسلمون بشی .........احتمالا وقتی ببینن به خاطر دخترشون مسلمون شدی ازت خوششون میاد ...........

خیلی سریع جواب داد :

_ خوب باشه ، مسلمون میشم .......

با صدای بلندی که بی شباهت به جیغ نبود گفتم :

_ چی؟.......به همین راحتی مسلمون میشی ؟.......بدون هیچ تحقیقی ؟.......

_ آره ، مهم مریمه .........من مریم و میخوام ........

با اینکه هنوزم تعجبم برطرف نشده بود گفتم :

_ پس حله .......فکر میکنم بتونی با این کار یه مقدار توجه خونواده شو جلب کنی ، ولی بازم بگم که باید صبرت زیاد باشه .........راه سختی درپیش داری .......

ظاهرا ژان پل عاشق تر از این حرفا بود چون با هر چیزی که به مریم برسوندش موافقت میکرد ، با نگاه شوخی رو به بهزاد به فارسی گفتم :

_ اگه من مسیحی بودم ، حاضر بودی به خاطر من مسیحی بشی ؟


romangram.com | @romangram_com