#شب_سراب_پارت_77
کجا رفته رفته ناهار
پس کی دم در دکان است مگر دکان باز نیست
نه
بسته رفته
آره
مگر می دانست میایی اینجا
نه
پس تو کجا بودی
یعنی چه کجا بودم
وقتی اربات می رفت کجا بودی
جلوی دکان
تو بودی در دکان را بست
آره مگه چیه
آخه پس تو کجا باید می ماندی پوزخندی زد
جلوی دکان می نشینم تا برگردد
هر روز
هر روز
اوستا محمود را از کجا می شناسی
همینجوری
چه جوری
با ارباب سلام علیک می کند منم هر وثت از جلوی دکان رد می شود سلام می دهم
امروز کجا دیدی
کی را
اوستا را
داشت می آمد گونی ها را بدهد به تو دید جلوی دکان ایستادم بمن گفت ببر بده به اوستا رحیم
آهان خب ناهار کجا می خوری
همانجا جلوی دکان
ناهارت را خورده بودی جواب نداد لبخند زد دست توی جیبش کرد یک دستمال مچاله شده خاکستری و سیاه چهار خانه که ببزرگی چارقد مادر من بود کشان کشان از جیبش در ةورد گذاشت روی پایش دوباره دستش را کرد توی جیبش نگاهش به من بود یک تکه سنگک بیات بیرون آورد قسمت سه گوش و خمیر سر نان سنگک بود
اینها ناهارم اینجاست سنگک را بطرفم دراز کرد
romangram.com | @romangram_com