#شب_سراب_پارت_66

دیگر بخوابم هم نمی آید وقتی پایین بودم هرشب کنارم بود اما اینجا دیگر پیدایش نمی شود هر چه هست راضیم نمی خواهم بیاید نیاید بگذار تا بعد.....
از آمدنش واهمه دارم دیگر کمتر در انتظارش می مانم شبها که توی بستر می روم سعی میکنم به او فکر نکنم نه به نگاهش نه به گفتارش
مادرم یادم داده چه بکنم
رحیم میخواهی بخوابی دعا بخوان
چه دعایی مادر
قل اعوذ برب الناس را بخوان بلدی می گویند اینرا بخوانی شیطان گولت نمی زند
خجالت کشیدم بلد نبودم بقول خودم من درس خوانده بودم مادر بیسواد اما او بلد بود نمی دانم چه جوری یاد گرفته بود اما بلد بود
بجای شعر که هی می نویسی و صد تا یک غاز نمی ارزد اینرا بنویس یاد بگیر بیسواد که نیستی
بگو بنویسم
قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس
آرامتر مادر دارم می نویسم تند تند نمی شود
خب بنویس تا اینجا را نوشتی
آره اله الناس
مادر سکوت کرد نگاهم کرد زیر زبانش چیزی میگفت
خب اله الناس
رحیم من اینجوری نمی توانم بگویم از اول باید بخوانم
خندیدم خودش هم خندید آخ بمیرم برایت مادر مدتی بود خنده قشنگت را ندیده بودم
قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس من شرش وسواس الخناث
یواش مادر یواش در نوشتن خناث ماندم املاش را بلد نبودم چه جوری می نویسند اما کلمع وسواس قشنگ بود خوشم آمد
نوشتی
نه بلد نیستم نمی دانم خناث را چه جوری بنویسم
هر جور نوشتی بنویس مهم خواندن است مگر من نوشتن بلدم
حق با مادر بود اما ناسلامتی من با سواد بودم بهر صورت
خب بگو
خندید
چیه چرا می خندی
جوابم را نداد اما خواند
قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس من شر وسواس الخناس الذی یوسوس فی صدورالناس
صبر کن فی صدور...الناس الذی یوسوس فی صدورالناس

romangram.com | @romangram_com