#ثروت_عشق_پارت_56
خواننده ی عزیز، تعجب نکنید، شما درست فکر میکنید، او به عنوان دخترخاله ام و تنها فامیلم باید حالم را جویا میشد، اما ظاهرا من ارزش تلف شدن وقت باارزش این خانم را نداشتم.
من از اتاق بیرون رفتم و روی صندلی نشستم. ایمان هم کنارم نشست. آهی کشیدم و گفتم:« مگه آن ها به هم نزده بودن؟»
- آره بابا، شهاب بدبخت یه هفته بیشتر دووم نیورد. اون دختر روانیه، به جرئت میتونم بگم وقتی شهاب باهاش بود، مرگ را از نزدیک ملاقات کرد!
- پس چرا از اول با هم نامزد شدن؟
- یه روز، خیلی وقت پیش، توی خونه ی شهاب اینا آتیش سوزی میشه. اون موقع شهاب ده ساله بوده، اون توی آتیش میمونه، اما پرستارش، اون رو نجات میده. اونموقع پرستار دختری رو باردار بوده، وقتی اون پرستار شهاب را از آتیش سوزی بیرون میاره، پدر شهاب مقدار قابل توجهی پول به سرپرست خانوادشون میده و همینطور قرار میشه که دختر اون خانواده با شهاب ازدواج کنه. اما پس از زایمان، اون پرستار میمیره و شوهرش با پولا فرار میکنه. پدر شهاب کلی دنبال اون بچه ها میگرده اما پیداشون نمیکنه، از قضا خواهر اون پرستار هم دختری داشته و پدر شهاب برای اینکه روح اون خانوم شاد شه، قرار میذاره که دختر خواهر آن خانوم با شهاب عروسی کنه. یعنی همین مریم.»
کلمات جمله ی آخر حرفش، مثل پتک بر سرم کوبیده شد... دختر خواهر آن خانوم، یعنی مریم...
آن خانوم... حامله بوده... موقع زایمان مرده.... همسرش با پولا فرار کرده... دختر خواهر آن خانوم مریم... مریم که دخترخاله ی منه.... اون دختر خاله ی منه... که میشه دختر خواهر مادرم که موقع زایمان مرده و همسرش، یعنی پدرم همون موقع غیبش زده... خدای من... یعنی من همون دخترم که از اولم قرار بوده با شهاب ازدواج کنه؟
ایمان ادامه داد:« بعد از اون پدر شهاب همه جوره خانواده ی مریم اینا رو ساپورت میکرده، همینطور کلی هم دنبال اون دختر و برادرش گشته تا زندگیشونو سروسامون بده، اما انگار اونا دود شدن رفتن هوا. آخه بابای شهاب چیزیم ازشون نمیدونسته، فقط میدونسته که اسم پسره ارشیا بوده و اسم دختره هم، پدره نسیم گذاشته بوده. فامیلیشونم که نوریان بوده. همین، فقط همینقدر ازشون اطلاعات داشته... اما همچین کسایی انگار اصن وجود خارجی نداشتن.»
رنگم پریده بود و دهانم خشک شده بود. پرسیدم:« اگه ازدواج مریم و شهاب از قبل تعیین شده بوده، پس چه طور پدر شهاب با جدایی اونا موافقت کرده بوده؟»
- من کِی گفتم موافقت کرده؟ پدر شهاب بعد از اینکه شهاب کلی مخالفت کرد، اونو طرد کرد. گفت به آمریکا میره تا قیافه ی پسر قدر نشناسشو نبینه.
- صبر کن ببینم، یعنی این خود شهاب بوده که با مریم به هم زده؟
طبق اون چیزی که یادم میاد، شهاب بهم گفته بود که نامزدش به خاطر کارش ازش جدا شده.
- اوه، آره بابا شهاب خودش به هم زد. البته یکی از دلایلشم تو بودی.
- من؟
- اوهوم. سمانه شهاب خیلی دوستت داره.
- آه.
romangram.com | @romangram_com