#ثروت_عشق_پارت_123

- سمانه...
- نمیدونی وقتی اسممو صدا میزنی میخوام فریاد بکشم.
- سمانه.
- شهاب، کار من دیگه اینجا تموم شده. متاسفم اگه نتونستم خودمو به یادت بیارم و دوباره کاری کنم شاد باشی. من دیگه میرم. برای همیشه. خداحافظ.
- نه....
رویم را برگرداندم و از اتاق بیرون دویدم. پدر شهاب درست میگفت، بهتر بود با بیرون کشیدن خودم از زندگی شهاب، اوضاع رو درست میکردم. شهاب داشت ازدواج میکرد و من دیگر هیچ حقی در زندگیش نداشتم. هیچ حقی... هیچی.
او پی زندگیش میرفت، بچه دار میشد، نوه دار میشد و هرگز به یاد نمی آورد که روزی به دختری به نام سمانه دل بسته بود. او هیچوقت نخواهد فهمید، هر کجا که باشد، دختری خواهد بود که حفره ی درون قلبش، هیچوقت، هیچوقتِ هیچوقت پرنخواهد شد. بدرود، شهاب. امیدوارم زندگی خوبی داشته باشی و هر جا که هستی، به من فکر نکنی. چون در آن صورت امکان دارد من را به یاد بیاری و این، زندگیت را تلخ میکند. مطمئنم.... مطمئنم که زندگیت را تلخ میکند.

به خانه ی خودم رفتم و مانند خیلی وقت پیش، اشک هایم را تقدیم بالش مهربانم کردم. در حال حاضر، او تنها سنگ صبور من بود. ناراحتی هایم را با آن تقسیم کردم و در سکوت خودم، از دست دادن ثروتم، ثروت عشقم، را سوگواری کردم. چه ثروتی را از دست داده بودم. تا آخر عمرم، حسرت این گنج را خواهم خورد.
is like you're a drug
is like you're a demon I can't face down
is like I'm stuck
is like I'm running from you all the time
and I know I let you have all the power
it's like the only company I seek is misery all around
is like you're a leech

romangram.com | @romangram_com