#سفید_برفی_پارت_50
- باشه. بذار کمکت کنم!
با کمک نرگس بلند شدم و رفتم حمام. واقعا به دوش آب سرد احتیاج داشتم! این قدر فکر های الکی کرده بودم که همچین خوابی دیدم!
بالاخره از حمام اومدم بیرون. نرگس روی مبل خوابش برده بود. آروم یه پتو روش انداختم و رفتم لباس پوشیدم. هرکاری کردم نتونستم دوباره بخوابم! روی زمین نشستم و به حلقه ای که توی دستم بود خیره شدم.
آذر جون می گفت من لیاقت این حلقه رو دارم. واقعا دارم؟ من که دارم به همشون دروغ می گم. من که دارم به برادرم دروغ می گم! من که دارم به نرگس که همیشه محرم اسرارم بوده دروغ می گم لیاقت این انگشتر رو دارم؟ این انگشتری که می تونست نشونه ی یه عشق واقعی باشه! این انگشتری که می تونست دست یه دختری باشه که عاشقه! من لیاقتش رو ندارم! واقعا لیاقتش رو ندارم!
چی می شد اگه یه عشق بین من و توهان وجود داشت؟ یعنی ممکن بود؟ اگه آهو وجود نداشت، توهان می تونست عاشق من بشه؟ نمی دونم، نمی دونم سلیقه ی توهان توی انتخاب زن ها چه جوریه!
دیگه هوا روشن شده بود. به ساعت نگاه کردم، شیش و ربع! وایی فکر نمی کردم این قدر زود گذشته باشه! آروم جوری که نرگس بیدار نشه بلند شدم و رفتم توی اتاقم، باید حاضر می شدم!
کنار کمدم ایستاده بودم و لباس هام رو زیر و رو می کردم. می خواستم پیش توهان خوب به نظر بیام. چراش رو خودم هم نمی دونستم!
اواخر آذر بود، هوا سرد شده بود. به خاطر همین پالتوی شکلاتی رنگم رو که خیلی هم تنگ بود رو برداشتم، با شلوار لوله تفنگی مشکی ام و یه شال ضخیم شکلاتی. تصمیم گرفتم بوت های پاشته بلند قهوه ایم و بپوشم. قدم در برابر توهان خیلی کوتاه بود! با این که همیشه جزو دخترای قد بلند حساب می شدم، ولی کنار توهان مثل جوجه بودم؛ هم از نظر قدی هم از نظر هیکلی از توهان خیلی کوچیک تر بودم!
تقصیر من نبود که اون خیلی گنده بود. ولی خدا وکیلی هیکلش باقلوا بود! هر زنی هیکلش رو می دید دلش می لرزید!
از فکر و خیالات دراومدم و لباس هام رو عوض کردم. رفتم جلوی آینه. به قول نرگس خوب تیکه ای شده بودم! یه رژ طلایی برداشتم و مالیدم به لبام. سایه ی خیلی کمرنگ مسی هم زدم. می ترسیدم بد بزنم و خراب کاری کنم! یه روز باید از نرگس آرایش کردن رو یاد می گرفتم.
وقتی کاملا آماده شدم، یه دور دیگه خودم رو توی آینه نگاه کردم و رفتم پایین. نرگس بیدار شده بود و داشت صبحونه درست می کرد.
تا منو دید گفت:
- یا خدا! این غریبه تو خونه ی من چه کار می کنه؟
- دیوونه!
- نکنه شما قاتلی؟ نه بابا قاتل که این قدر خوشگل نمی شه! نه حتما قاتلی! وای خانم منو نکش، حداقل به بچه ی توی شیکمم رحم کن!
- نرگس خل شدی؟ چه مرگته؟
- آخه دختر! تو برای این پسر این طوری تیپ می زنی، نمی گی خودش رو تا شب عروسی کنترل نمی کنه؟
با اخم مصنوعی به نرگس نگاه کردم و گفتم:
- خیلی بی شعوری نرگس!
- بابا به من چه، تو خودت رو توی آینه نگاه کردی؟ نمی دونی چه هلویی شدی که!
- هلو بودم!
- باشه هلو تر تر شدی!
- می دونم!
romangram.com | @romangram_com