#سنگ_قلب_مغرور_پارت_189
دیگه کم آوردم.باید یه جوری خودمو خالی کنم...پامو روی پدال گاز فشار آوردم....
باید برم جاییکه بتونم این همه فشارو خالی کنم...امیدوارم تموم شه...
این روزها بگذره...
این حسای ناشناخه و مبهم که درون منو پر کرده خاموش شه...گم شه....
رفتم خونه....توی اتاقم .
بایدیه کاری کنم مثل همیشه .
وقتی داغونم...وقتی اعصابم ریخته بود بهم...باید چیزی رومیشکوندم...
رفتم سمت مجسمه ای که روی میز کارم بود با شدت کوبوندمش به دیوار...
هزار تیکه شد...ولی من آروم نشدم...بدتر عصبی تر شدم...نا آروم تر...
چرا مثل همیشه خالی نشدم...آرام نشدم...
اینبار گلدون رو پرت کردم..نه... ناآرومم... بی قرارم... بی تاب
اما چرا....برای چی..... برای کی......
یعنی دلیل این حالم نبود مهراست...؟مهرا........مهرا...
romangram.com | @romangram_com