#سنگ_قلب_مغرور_پارت_151
گیره مویی که به موهاش زده بود رو باز کردم. ..
موهاش آبشاری ریخت روی شونش و تحت تاثیر این تصویر لرزه به اندامم افتاد.
دکمه های مانتوش رو باز کردم .
آروم از تنش درآردم....
با دیدن بدن نیمه برهنش توی اون تاپ سبز نفسام به شمارش افتاد..
مانتوش از دستم افتاد روی زمین...
دیگه از میزان تحملم فراتر رفته بود...
امشب از تنها چراغ قرمز عمرم باید رد شم..
سرمو بردم زیر گلوش رو بوسیدم. نرم .....آروم اما مداوم... به لاله ی گوشش رسیدم.. بوسه ی کوچیکی روی لاله ی گوشش زدم. لرزید...
ناخودآگاه دستاشو روی بازوهام گذاشت و فشار داد.
سرمو بلند کردم. چشماشو بسته بود.رد قطره اشکی روی گونش پیدا بود..
پس گریه کرده بود...!
روی چشماشو بوسه زدم..
romangram.com | @romangram_com