#سنگ_قلب_مغرور_پارت_137
ـ باشه. قبوله....یکی رو پیدا میکنم تا صیغه رو بخونه...
گوشیموبرداشتم و از ماشین بیرون اودم.
به مظاهر زنگ زدم.
ـ الو مظاهر. خوبی؟
ـ به داداش اخموی خودم. تو چطوری جناب آقای خٌنک؟
ـمزه پرونیت تموم شد؟کارت دارم
ـ باشه بابا . جون به جونت کنن همون یخچالی بودی که هستی...
ـ مظــــــــــاهر..!
ـ خیلی خوب. بابا چرا فازو نول قاطی می کنی....؟ حالا کارت چیه که این موقع شب زنگ زدی؟
ـ مظاهر خونه ای؟ پدرت هم هست؟
ـ چه ربطی به سوال من داشت...
ـ بگو. بهت میگم..
ـ آره خونم. حاج بابا هم هست.. حالا بگو ببینم قضیه چیه؟
romangram.com | @romangram_com