#سنگ_قلب_مغرور_پارت_104

شاید چون متفاوته به چشمم میاد...

شاید چون می خواد خودشو بهم ثابت که چشمگیر شده...

اوفــــــــــــــ......... احساس میکنم سرم داره منفجر میشه. حالا دیگه نه ارامش دارم نه امنیت. با وجود این دختر دیگه تنهایی ندارم.. تمام تنهایی منو صاحب شده.... و این خیلی بده. خیلی خیلی بد...

نه اونم یکی مثه همون جنس زنه.... فرق داره..قبول اما ذاتش مثه اوناست...مثل زن

از روی نیمکت بلند شدم و به سرعت خودمو به هتل رسوندم.حتی خستگی های این چند روزه به اندازه ی این یک ساعت روی اعصابم نبود... یه حموم می تونست منو سرحال کنه...

کارم توی شیراز تا یکی دوروزه دیگه تموم میشه...

حجم کاریم سبک تر شده بود.. واین فرصت گشت زدن توی شهرو بهم میداد...

بعر از گشتم به هتل برگشتم.. با صدای گوشیم از روی تخت بلند شدم مظاهر بود...

چه عجب!

بعد از 5 روز یادش افتاد ه منم هستم... باید تلافی کنم. جوابشو ندادم..

چند دقیقه بعد اس ام اس اومد. باز کردم نوشته بود: بابا چرا قهر میکنی؟ شوهر میخوای؟

حرصم گرفت. هیچ وقت حوصله این مزه پرونی هارو نداشتم. حالم بهم میخورد. دوباره گوشیم زنگ خورد... سرد و محکم جواب دادم:

ـ چیه؟ کارت گیره که بعد از 5 روز به یادم افتادی؟


romangram.com | @romangram_com