#رویای_واریا_پارت_80
-من ...این رو ... می دونم .واریا حس کرد با بودن یان احساس ارامش بیشتری می کند .
-همه چیز روبراهه ،ببین ما الان در هواپیما هستیم !
واریا از پنجره به بیرون نگاه کرد و فهمید که دراسمان هستند و هر لحظه اوج بیشتری می گیرند .به طوری که لحظه به لحظه انداره خانه ها در پایین کوچتر می شود .واریا می توانست جادهها و اتومبیل ها را ببیند .همه چیز ان پایین مثل اسباب بازی بچه ها شده بود .حتی جنگل ودریاچه مثل ماکت و مدل بازی بچه ،کوچک بود .
-ما الان در اسمان هستیم .
-همه چیز در امن و امان کامله .خیالت راحت باشه .واریا بعد از شنیدن این جمله به طرف او برگشت و لبخندی به او زد ولی دست هایش هنوز در دست او بود .او گفت :
-هیچ وقت فکر نمی کردم پرواز با هواپیما انجوری باشه .
ینی چه جوری؟
واریا یک ثانیه فکر کرد و توضیح داد:شادی افرین ،انگار ادم در خوابه و فقط جسمش در حال حرکته .
-چه تعبیر قشنگی تا حالا این طوری به ان نگاه نکرده بود م.
romangram.com | @romangram_com