#ریما_پارت_96


سانیار:شرمنده!هیجان زده شدم!ببینم چی شده.

مانی:از اینکه به پدرام گفتم بی پدر هیجان زده شدی؟

سانیار:هیس!یه دقیقه لال شو!اه...گوشه ی لبت پاره شده!

تا اینو گفتم مانی شروع کرد به کولی بازی!

سانیار:مانی...مانی...ساکت شو!الان یکی از این نره غولا میپره تو نقشمون بهم میریزه!

مانی یهو ساکت شد و گفت:به دو شرط ساکت میشم!

سانیار:بگو!

مانی:اول لبمو بوس کن جاش خوب شه،بعد بهم بگو نقشت چیه!

با چندش زدم تو سرش!

سانیار:خاک تو سر کثیفت کنم اُزگل!

مانی با خنده گفت:بوس رو بعدا ازت میگیرم!فعلا بگو نقشت چیه!

سانیار:میدونی که ما برای بادیگار بودن نیومدیم اینجا!اینو هم خوب میدونی که قراره یه محموله ی خیلی بزرگ توسط این باند قاچاق بشه!حالا ما اومدیم ببینیم کی و کجا!باید قبل از اونا واکنش نشون بدیم و خبرا رو برسونیم به مافوقمون.

مانی:اینا رو که خودمم میدونستم.نقشه ی اصلیت چیه!

سانیار:باید تو این دو شب تا میتونیم اطلاعات جمع کنیم.باید بدونیم دور و اطرافمون چه خبره تا بتونیم بریم جلو!باید نهایت استفاده رو تو این دو روزی که دوربینا خرابه بکنیم!

مانی:الان میخوای بری ببینی چه خبره؟

سانیار:نه بابا!چه کاریه؟الان میگیرم کپمومیذارم صبح با یکی از دوستان نره غول میرم ببینم چه خبره و چه دم و دستگاه و امکاناتی دارن!

romangram.com | @romangram_com