#ریما_پارت_88
کامران یه آدرس داد دستم و گفت:میرین به این آدرس!کارممن دیگه تمومه،بقیه ی کارا با دوستامه.
سانیار:باشه،بای!
کامران:بای
همه تک تک باهاش خداحافظی کردن تا رسید به مانی.مانی رفت جلو که بغلش کنه که کامران با اخم کنار کشید.مانی هم یه اخم وحشتناک کرد که انگاری کامران ترسید! دخترا و پدرام از این حالت مانی شکه شدن! مانی دستاشو باز کرد و خود کامران رفت تو بغلش!مانی محکم فشارش میداد و میزد پشتش!
مانی:آفرین پسر خوب!به تو میگن بچه ی خوب و مودب!
بالاخره ولش کرد و سریع لپای کامران رو کشید و خندون پرید تو ماشین!
کامران رو کارد میزدی خونش در نمیومد!با خنده نشستم پشت رل و حرکت کردم.این خراب شده چرا انقدر بزرگه؟ولی خدایی مثل تهران شلوغ پلوغ نیست!آدرس رو با تاخیر پیدا کردیم.حالا خوبه من و مانی کاملا به زبان مسلط بودیم!
دختر چشم قهوه ایی با خنده گفت:چه دزدای با کلاسی!
مانی هم بی جواب نذاشتش و باشیطنت گفت:دزد که بدنیا نیومدیم آبجی من!
آدرس خارج از شهر بود.جلوی در کارخونه واستادم.انگار متروک بود.چند تا بوق زدم و منتظر شدم.بعد چند دقیقه در باز شد.ماشین رو بردم تو و یه گوشه پارک کردم.پیاده که شدیم یه مرد مسلح اومد سمتمون و باسر اسلحش اشاره کرد که بریم تو.از حیاط بزرگش رد شدیم و رفتیم تو کارخونه.توش برخلاف حیاط که پر کارتن و آت و آشغال بود ،تر و تمیز و خالی بود.وسط سالن بزرگ کارخونه یه لیموزین مشکی پارک بود و اطرافش چند تا محافظ مسلح واستاده بودن!اون نره غولی که ما رو برده بود تو اشاره کرد که سرجامون واستیم.فکر کنم بنده ی خدا لال بود!
مانی آوم گفت:لاله؟اینجا چرا همه ناقصن؟یکیک کچله،یکی لاله،فکر کنم رئیسشون ناقص العقل باشه!
سانیار:هیسس!ببند دهنتو!میخوای نیومده تیکه تیکمون کنن؟
مانی مشکوک گفت:میخورن؟
سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم تا لال شه!
یهو چشماش درشت شد و سرشو انداخت پایین!
چند ثانیه بعد یکی از محافظا درو باز کرد.اول یه توده دود اومد بیرون.بوی سیگار کوبایی به مشامم خورد.بعد چند ثانیه یه مرد میانسال خوشتیپ با موهای جوگندمی اومد بیرون.یه عصای خوش دست چوبی هم دستش بود.اومد سمت من و مانی و با رضایت سرشو تکون داد.
romangram.com | @romangram_com