#ریما_پارت_54
ریما:آره خوبم.
رادین:اینجا چیکار میکنی؟
یهو یاد راین افتادم و هل کردم.
ریما:چیزه...چیز...آها!رایان مست کرده.تو اتاقه.میشه بری جمعش کنی؟من حریفش نمیشم.من رفتم!
اومدم در برم که مچمو گرفت.دست کرد تو جیبش و یه دستمال تمیز گرفت سمتم.
متعجب گفتم:من که دستمال نخواستم!
رادین:یه لحظه وایستا بچه!
چونمو گرفت و با دستمال دور لبمو پاک کرد!وااااااااااای!آبـــروم رفــت! بگم خدا چیکارت کنه رایان!حالا رادین در موردم چجوری فکر میکنه؟
نگران زل زدم بهش .
ریلکس گفت:حالا برو!
دیگه صبر نکردم و با تموم سرعت جیم زدم.
برگشتم سمت جمع و گفتم:خب پسرا بسه دیگه!کاسه کوزتون رو جمع کنین بریم!دیر وقته و فردا خبری از مرخصی نیست!
پسرا غر غر کنون رفتن تا لباس بپوشن.رامتین اومد سمتم،قیافش کنجکاو بود!
رامتین:راستی آبجی رایان رو ندیدی؟
یه اخم وحشتناک واسش اومدم و گفتم:تازه یادت اومد باید حواست بهش باش؟ها؟مگه نگفتم رایان بدمسته،تا یه ذره میخوره مست میشه حواست بهش باشه؟اگه از رو بالکن اتاق میوفتاد پایین چی؟ها؟
سرش پایین بود و چیزی نمیگفت.
romangram.com | @romangram_com