#ریما_پارت_120
با خشونت کمرشو گرفتم و بلندش کردم.اول خواست در بره ولی وقتی دید حریفم نمیشه خواست جیغ و داد کنه که لبامو گذاشتم رو لباش!
میخواست عقب بکشه ولی نمیتونست!یه دستم دور کمرش حلقه بود و دست دیگم پشت گردنش بود تا نتونه بکشه عقب!از ترس این که نیوفته پاهاشو دور کمرم حلقه کرد.
با خشونت انداختمش رو تخت و روش چمبره زدم.اولین بار بود که تو عمرم یه دختر تا این حد بهم توهین کرده بود.کنترل اعصابم دست خودم نبود!
با عصبانیت گفتم:یا میگی غلط کردم یا...خودت میدونی که ممکنه چی بشه!
عین چی ترسیده بود ولی کم نمیاورد!
نیکا:من حاضرم بمیرم ولی تن به این خفت ندم!
من...قصد بدی نداشتم ولی...خودش خواست که به خشونت افسانه ایه سانیار ستوده دامن بزنه!
خشم تو چشمام رو که دید اومد جیغ بزنه که بازم با لبام خفش کردم!خشمم دست خودم نبود...با خشونت میبوسیدمش و لبشو گاز میگرفتم!البته در حدی نبود که لبش خون بیاد!پس چی !مگه وحشیم؟
چند باری خواست جیغ و داد کنه که محکمتر لبشو بوسیدم...در حقیقت داشتم لباشو میخوردم!
دیگه لال شده بود!میخواستم بترسه...میخواستم به غلط کردن بیوفته،جوری که دیگه جرات نداشته باشه تو چشمام نگاه کنه!لبام لغزید رو گردنش.اول آروم بوسیدم...بعد یه گاز درست و حسابی از گردنش گرفتم که بی جون نالید:آخ!
دوباره رفتم بالا و خواستم لبشو ببوسم که چشمم افتاد به چشمای پر از اشکش!نگاهمو که روی چشماش دید چشمای خاکستریشو بست و یه قطره اشک از چشماش سر خورد پایین!
با همون...همون یه قطره اشک اندازه ی تموم دنیا از خودم متنفر شدم...
حالا هی برید بیاید بگین رایان بدبخت شیطونه!بابا این استاد رایانه!
بی حرکت زل زده بودم بهش!چونشو گرفتم و صورتشو برگردوندم سمت خودم.چشماش هنوز بسته بود ولی صورتش خیس اشک بود!
واقعا نمیدونم چرا...ولی خم شدم ولبامو ملایم گذاشتم رو لباش!
یهو چشمامش باز شد و متعجب زل زد بهم!نمیدونم....نمیدونم...فقط حس کردم وقتی خشونتم رو با یه بوسه ی خشن بهش نشون دادم پشیمونیم رو هم باید با یه بوسه ی گرم و ملایم بهش نشون بدم!
romangram.com | @romangram_com