#پسرای_بازیگوش_پارت_135
دستی روی شونه اش گذاشتم
_نه باو این چه حرفیه !
چشمکی به فرهاد زدم که مارو زیر نظر گرفته بود
_اقا فرهادم از خودمونه...
فرهاد چندش وار نگاهم کرد
لحنمو لاتی کردم
_ها!؟
_نمیخوای شلوارتو بپوشی؟
نگاهی به وضعیتم انداختم ،چندتا از دکمه های پیراهنم کنده بودو شورت سبزم زیادی تو چشم بود،اوه اون جورابا مشکیم که دیگه تو آفساید بود.
ببخشیدی گفتمو سریع شلوارو پام کردم
فرهاده دست به سینه نگاهم میکرد ،شیطونه میگفت بزنم فکشو پایین بیارما....
حسین"
از چرت گویی های یسنا خسته شده بودم تو حیاط دوری زدمو از لیوانی که توی دستم بود کمی نوشیدم ،طعمش عالی بود،جای رضا خالی بود،عاشق شربت البالوِ...
نگاهی به بالای پلها انداختمو امیر علی رو دیدم که با یه پسر حرف میزدو پلهارو پایین میومد...
وقتی پایین پلها رسیدن بهم دست دادنو از هم جدا شدن
امیر علی به سمتم اومد...
romangram.com | @romangram_com