#پسران_مغرور_دختران_شیطون_پارت_138
_ اولالاااااا .. عاليه تحت تاثير قرار گرفتم ... ميدونى كه الان چون عملو انتخاب كردي هركارى من بگم بايد انجام بدى ..
_ خب آره
سپهر _ هركارى ؟
_ منو از چى ميترسونيد ؟ .. سپس با لحن آرومى اضافه كردم _ هركارى )
سپهر _ عاليه پس آرتانو ببوس !
ناخواسته جيغ بلندى كشيدم :
_ چىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىىى..
سپهر _ انتخابى بود كه خودت كردى
_ آخه .. اما من .. نميدونستم
سپهر _ هيس ... ديگه ديره شما با كلى اعتماد به نفس عملو انتخاب كردى حالا ميخواى جا بزنى ؟
به چهره ى آرتان نگاهى انداختم
كثافت انگار از اين موضوع خيلى خوش حال بود ... چه لبخندى رو لباش نشسته ، خب معلومه كه خوش حاله چرا نباشه ؟!
صداى سپهر منو از فكر اورد بيرون :
سپهر _ لطفا كمى سريعتر ..
با كمى مكث از سرجام بلند شدمو به طرف آرتان رفتمو كنارش نشستم ... دلم ميخواست از خجالت آب بشم برم توى زمين ... ولى كار از كار گذشته بود و كارى هم نمى شد كرد ... به قول معروف .. خودم كردم كه لعنت برخودم باد ! به چشماى آرتان خيره شدم و با كمى مكث نيم خيز شدم طرفش و به گونه اش بوسه ى آرومى زدم و ازش فاصله گرفتم ...
romangram.com | @romangram_com